باید بابِ إحسان و إنفاق و خدمات، برای یکایکِ آدمیان باز باشد و بر همگان است که در این جهت بکوشند
و از عمقِ وجودِ خویش، جامه ذلّت، نه بر تنِ دیگران بپوشند و نه بر خویشتن.
اگر ما حبّ الدّنیا را کنار زدیم، نباید فکر کنیم که کامل شده ایم. خیر، هنوز در وجودمان چیزی است که نیاز به اصلاح دارد.
آن چیز نیز حبّ نفس است. همین حبّ نفس است که نمی گذارد
زیرِ بارِ ولایت و إطاعت و سیادتِ انسانی چون خودمان برویم.
خودش هم همیشه فکر میکرد بزرگ ترین سعادت برای یک انسان این است که
با یک روح بزرگ در زندگیش برخورد کند،
اما انگار رسم خلقت این است که بزرگ ترین سعادت ها،
بزرگ ترین رنج ها را هم در خودشان داشته باشند.
معمولاً وقتی کلمه زهد و زاهد به میان می آید، در تصوّر ما یک انسان لاغراندام و
با لباس های پاره و زندگیِ ساده نقش می بندد! واقعاً معنای زهد و زاهد، این نیست و اینچنین نیست.
اصولاً چون حبّ دنیا در وجودِ ما شعله ور است، مبتلا به ریاء هم می شویم.
پس اگر حبّ دنیا را کنار بزنیم، نیازی به ریاکاری و نفاق و دورویی و چندچهرگی هم نخواهیم داشت.
انسانیّت و حریّت بود که علیّ بن أبیطالب (ع) را وامیداشت مثلِ فقیران زندگی کند؛
نه مقامِ رضا یا عصمتِ او، و نه دینِ او.
مقام رضا بالاترین مقامی است که ماسویالله را إمکان وصول به آن است. حتّی جان و جنس و خمیر مایۀ عصمت نیز رضا میباشد - منتها عصمت، درجهای نازلتر از ربوبیّت است و حقیقت و تعریف و واقعیّتِ آن، آنطور که شایسته و بایسته است، یا حتّیبر خودِ معصومین أطهار (علیهم السّلام) نیز پوشیده است و صرفاً ذات مقدّس ربوبی میداند و بس؛ و یا در میان ماسویالله، فقط خودِ أهل عصمت هستند که میدانند؛ و یا اگر قرار باشد غیر معصوم نیز اطّلاعی از این قضیّه داشته باشد، نفراتی انگشتشمار در هر عصر و نسل هستند و لاغیر. اینان نیز طبعاً آنانند که در قلّۀ آن یک درصدِ أخیر واقعند.
قسمتی از کتاب رضوان