دو چیز حاصل عمرست ، نام نیک و ثواب !
وزین دو درگذری ، "کل من علیها فان "
سرای آخرت آباد کن به حسن عمل
که اعتماد بقا را نشاید این بنیان
بس اعتماد مکن بر دوام دولت و عمر
که دولتی دگرت در پی است جاویدان
زمین دنیا، بُستان زرع آخرتست
چو دست میدهدت ، تخم دولتی بفشان
بده که با تو بماند جزای کردهٔ نیک
وگر چنین نکنی از تو بازماند هان
بپاش "تخم عبادت " حبیب من زان پیش
که در زمین وجودت نماند آب روان ..
حیات زنده غنیمت شمر که باقی عمر
چو برف بر سر کوهست روی در نقصان
ز مال و منصب دنیا جزین نمیماند
میان اهل مروت که «یاد باد فلان»
کلید گنج سعادت، نصیحتِ سعدیست
اگر قبول کنی گوی بردی از میدان
به نوبتند ملوک اندرین سپنجسرای
خدای عزوجل راست ملک بیپایان ..
وبلاگ رضوان
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام از مقابل دکه قصّابى مى گذشت .
قصّاب گفت :اى امیرالمؤمنین ، گوشت چاق و خوب ، موجود است .
امام فرمود: پول آن ، موجود نیست !
قصّاب گفت : من مهلت مى دهم و صبر مى کنم
امام على علیه السلام پاسخ داد: من بر نخوردن گوشت صبر مى کنم .. (و افزود:) خداوند متعال پنج چیز را در پنج چیز دیگر قرار داده است :
√ عزّت را در بندگى ..
√ ذلّت را در معصیت ..
√ حکمت را در کم خوردن و خالى بودن شکم ..
√ هیبت و ابهّت را در روى آوردن به نماز شب ..
√ ثروتمندى و بى نیازى را در قناعت ...
ارشاد القلوب، ص 156 - 153
وبلاگ رضوان
فایل صوتی "مقالی در بعثت"
اثر استاد مجید جعفری تبار
آذر ماه 1374
وبلاگ رضوان
امام رضا علیه السّلام فرمودند:
زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛
زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفر علیه السلام ، مانند زیارت قبر حسین علیه السلام است.
کامل الزیارات ، ص 499
وبلاگ رضوان
مردی خدمتش آمد و عرضه داشت:
فدایت شوم از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از
افراد موثق و قابلاعتماد این مطلب را از او نقل کردند،
حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود:
گوش و چشم خود را در مقابل برادرت تکذیب کن حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام از
او قبول کن واز آنها نپذیر ..
هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ او می شود و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن ..
که از آنها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده:
إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ .
کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند...*
_____________________________
کَذِّبْ سَمْعَکَ وَ بَصَرَکَ عَنْ أَخِیْکَ وَ اِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قُسامَةً وَ قالَ لَکَ قَوْلٌ فَصَدِّقْهُ وَ کَذِّبْهُمْ، وَ لا تُذِیْعَنَّ عَلَیْهِ شَیْئاً تَشِیْنُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوَّتَهُ، فَتَکُونُ مِنَ الَّذِیْنَ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ:
-کافی ج 8 ص 147-*نور 19
وبلاگ رضوان
------------------------- بهلول و ابوحنیفه (داستان) -----------------------
آورده اند که روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود.
بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس او گوش می داد. ابوحنیفه در بین درس گفتن، اظهار نمود که: امام جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است:
اول آنکه می گوید: شیطان در آتش جهنم معذّب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده. چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید؟
دوم آنکه می گوید: خدا رانتوان دید. حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود. پس خدا را با چشم می توان دید.
سوم آنکه می گوید: مکلف، مسئولِ فعل خود است. چون خودش اعمال را به جا می آورد. حال آن که تصور و شواهد بر خلاف این است.
یعنی عملی که از بنده سر می زند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .
چون ابوحنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب نمود که از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد
و او را سخت ناراحت نمود.
و سپس بهلول فرار کرد.
شاگردان ابوحنیفه در پیِ او دویده و او را گرفتند و او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند.
بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواب او را بدهم .
چون ابوحنیفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسیده؟
ابو حنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت.
بهلول گفت درد را می توانی به من نشان دهی؟
ابوحنیفه گفت: مگر می شود درد را نشان داد؟
بهلول جواب داد:
تو خود بر امام صادق (ع) اعتراض می نمودی و می گفتی چه معنی دارد خدای تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید؟
و دیگر آن که تو در دعوی خود کاذب و دروغگویی که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد. زیرا کلوخ ازجنس خاک است و تو هم از خاک
آفریده شده ای. پس چگونه از هم جنس خود اذیّت می شوی؟
و مطلب سوم، خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست. پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آوری و از من شکایت کنی و
ادعای قصاص نمایی؟
ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید، شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت.
وبلاگ رضوان