متأسّفانه حقیقت و واقعیّت تلخی وجود دارد و باید آن را دانست و باور کرد و به دنبال این دانستن و باور کردن است که میتوانیم بیشتر و بهتر و
دقیق تر و عمیق تر به تکالیفمان عمل نموده و خویشتن را به صلاح و جامعه و دیگران را به اصلاح بخوانیم و برسانیم.
آن واقعیّت ناهنجار این است که در همیشۀ تاریخ، اکثریّت قاطع آدمیان به معنویّت و عقبی اعتنایی ندارند.
شاید فقط یک درصد انسانها در باطن و واقع خویش و نه در صورت ظاهر و ریا کارانه، در پی حقیقت و معنویّت و انسانیّت و حرّیّت و معرفت میباشند.
از این یک درصد نیز دستهای بسیار اندک - شاید یک درصد - هستند که در این چهارده قرن اخیر، به کتاب قرآن اعتنایی داشته و گاهی آن را میخوانند.
از این دستۀ اندک نیز درصد ناچیزی هستند که به دنبال فهم معانی و پیام های کتاب الله الکریم میباشند و مابقی یه قرائت ظواهر الفاظش بسنده میکنند.
از این گروه ناچیز نیز، شاید فقط یک درصد هستند که به ثمرۀ فهم و تدبّر خویش واقعاً عمل میکنند.
قرآن برای همین دستۀ قلیل اخیر است که میتواند نور و کتاب مبین و شفاء و رحمت و ..... باشد.