نماز را جدّی و محکم بگیرید و آن را خفیف و سبک مـنمایید. هم صلوات واجبه و هم نوافل یومیه را در وقتِ فضیلتش و با کامل ترین وجوهِ صحت و قبول به جای آورید. حیف است که نشاطِ جوانی و نوجوانی، و دریغ است که حیات هر انسانی، خالی از عشق و عشقبازی و تکلم با معشوق باشد؛ و چه عشقی زیباتر از عشق به معبودی که وحده لاشریک له و جمیل یحب الجمال!؟ و کدام عشقبازی والاتر و باحالتر از با گوش و دل و جان، کلام معشوق را شنیدن!؟ فاقرءوا ماتیسر من القرآن؛ و کدامین دواء و درمان و دارو، رافع درد تنهایی و غصه های درون است جز تکلم با معشوق!؟ فاقرءوا ماتیسر منه و اقیموا الصلاة.
و بدترین نقمت و ضلالت، همین است که پروردگارِ لطیف و رئوف، به کسی نظر نفرماید
(و در واقع، نظر و الطافِ واقعیّه و معنویّه را از او سلب نماید)-.
«إِنَّ الله لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً»
استاد مجید جعفری تبار
بسم الله الرحمن الرحیم
آیتالله جوادی آملی به پرسشی درباره فایده صلوات بر خاندان پیامبر پاسخ گفته است.
فایده صلوات بر خاندان پیامبر چیست؟
آنها که نیازی به درود و صلوات ما ندارند.
مرحوم علامه طباطبایی به فردی که چنین سؤالی از ایشان پرسیده بود پاسخ لطیفی دادند.
فرمودند: صلواتی که ما میفرستیم اولاً از خودمان چیزی اهدا نمیکنیم بلکه به خدا عرض میکنیم و از او میخواهیم که بر پیامبر و خاندانش رحمت ویژه بفرستد
و ثانیاً گرچه این خاندان نسبت به ما محتاج نیستند ولی به ذات اقدس اله که نیازمندند وباید دائماً فیض الهی بر آنها نازل شود.
ما با این صلوات در واقع خود را به این خاندان نزدیک کردهایم.
بعد مثال میزدند و میفرمودند: اگر باغبانی در باغی که همه گلها و میوههایش مِلک صاحب باغ است کار کند و از صاحب باغ حقوق بگیرد، روز عید، یک دسته گل از باغ تهیه کند و به حضور صاحب باغ ببرد آیا عمل او موجب تقرب به صاحب باغ هست یا نه؟ مسلماً هست.
این عمل نشانه ادب باغبان است. صلوات هم ادب ما را ثابت میکند واِلاّ ما که از خودمان چیزی نداریم. بلکه از ذات اقدس اله مسئلت میکنیم بر مراتب و درجات این بزرگواران بیفزاید. و همین عرض ادب برای ما تقرّب است.
منبع: مشرق
بعضی ضعیف ها هستند که استقامتشون از قوی ها بیشتره..
اینا که قوی هستند رو اگر دو تا تشر خوب بزنی که تفنگت رو بده به من، میده بهت..
تشرت بگیره میده تفنگش رو.
اینا که ضعیفن میگن تو رو خدا نگیر...
تو رو خدا...
اینا قوه شون رو قایم کردند یواش یواش اخرا اعمال می کنند.
اون که میخواد به اینا زور بگه می بینه اِااِ این چقدر قدرت داشت!
بعضی ضعیف ها قدرتشون مخفیه..
اصلا ضعیف یعنی قدرت زیاد داره.. ضعیفی که اسلام و ایمان میگه ، هر کی ضعیف تره قدرتش بیشتره، در دنیا هر کی هم قوی تره، قدرتش کمتره !
در دنیا..
قشنگ گوش کن عوضی نگیرین !
نفس اولیه قدرت داره مثل کرگردن قوی، ادعای امامت میکنه اما تا تشر زدی به ته دیگش خورد می بینی که ضعیفه.
ثروتمندش، هیچی نداره ثروتش قلابیه، گشنه است، تا یه قرونش رو بگیری دق می کنه. علمش قلابیه، ثروتش قلابیه، قدرتش قلابیه..
بگه در پناه من محفظوی قلابیه.. هیـــــــــــچی اش اعتبار نداره... با این که تمام سفت و قرصه..
اصلا خدا قدرت رو تو ضعف خوابونده..
شما ای مردمان، مسافری هستید به سوی پروردگار خویش، پیوسته در سیر تا به او در رسید آنگاه او شما را باخبر خواهد کرد که همۀ اختلافات و جنگ و نزاع شما در مسائل دین هیاهوی بسیار برای هیچ بوده است.
شما جوهر دین که "بزرگداشت فرمان خدا و شفقت بر خلق عالم " است رها کردید و به جان هم افتادید و چه نقشهای اهریمنی در نمایشنامۀ عالم بازی کردید که جز شیطان حسود هیچ کس را از آن سودی نبود و به گفتۀ حکیم طوس:
زیان کسان در پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش !
به جای خواندن و عمل کردن قرآن، بحث در حدوث و قدم در قرآن کردید
و به جای رفتن به معراج همراه رسول، قیل و قال راه انداختید که جسمانی بوده است یا روحانی !
به جای قولها را شنیدن و بهترین را برگزیدن، گلوی یکدیگر را فشردید که تو خاموش باش تا من سخن بگویم، به جای خدمت و برآوردن نیازهای یکدیگر و به
جای آنکه همگی در مسجد این عالم به سجود و ستایش پروردگار پردازید، فرقه فرقه شدید ..
_________________________________
برگرفته از کتاب "365 روز در صحبت قرآن"
به قلم دکتر حسین الهی قمشه ای
وبلاگ رضوان
------------------------- بهلول و ابوحنیفه (داستان) -----------------------
آورده اند که روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود.
بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس او گوش می داد. ابوحنیفه در بین درس گفتن، اظهار نمود که: امام جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است:
اول آنکه می گوید: شیطان در آتش جهنم معذّب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده. چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید؟
دوم آنکه می گوید: خدا رانتوان دید. حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود. پس خدا را با چشم می توان دید.
سوم آنکه می گوید: مکلف، مسئولِ فعل خود است. چون خودش اعمال را به جا می آورد. حال آن که تصور و شواهد بر خلاف این است.
یعنی عملی که از بنده سر می زند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .
چون ابوحنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب نمود که از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد
و او را سخت ناراحت نمود.
و سپس بهلول فرار کرد.
شاگردان ابوحنیفه در پیِ او دویده و او را گرفتند و او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند.
بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواب او را بدهم .
چون ابوحنیفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسیده؟
ابو حنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت.
بهلول گفت درد را می توانی به من نشان دهی؟
ابوحنیفه گفت: مگر می شود درد را نشان داد؟
بهلول جواب داد:
تو خود بر امام صادق (ع) اعتراض می نمودی و می گفتی چه معنی دارد خدای تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید؟
و دیگر آن که تو در دعوی خود کاذب و دروغگویی که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد. زیرا کلوخ ازجنس خاک است و تو هم از خاک
آفریده شده ای. پس چگونه از هم جنس خود اذیّت می شوی؟
و مطلب سوم، خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست. پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آوری و از من شکایت کنی و
ادعای قصاص نمایی؟
ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید، شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت.
وبلاگ رضوان
وقتی یک روح از سطح زمان خویش بیشتر اوج گیرد و از ظرف تحمل مردم زمان بیشتر رشد کند،
تنها می شود؛
بودن سنگین و پر و زیبا و غنی او، بودن های پوک و سبک و زشت و تهیِ دیگران را
خود به خود تحقیر می کند -هر چند خود تواضع کند-.
و آنگاه دشمن و دوست - خود آگاه و ناخودآگاه- با هم در نفیِ او یا لجن مال کردنِ بزرگ یا پایمال کردن حق صریح او همدست می شوند،
اشتراک منافع می یابند.
کتاب فاطمه، فاطمه است
دکتر علی شریعتی
وبلاگ رضوان