رضوان

آخرین اثر مکتوب استاد مجید جعفری تبار

رضوان

آخرین اثر مکتوب استاد مجید جعفری تبار

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهلول» ثبت شده است

------------------------- بهلول و ابوحنیفه (داستان) -----------------------

آورده اند که روزی ابوحنیفه در مدرسه مشغول تدریس بود.

بهلول هم در گوشه ای نشسته و به درس او گوش می داد. ابوحنیفه در بین درس گفتن، اظهار نمود که: امام جعفر صادق (ع) سه مطلب اظهار می نماید که مورد تصدیق من نمی باشد و آن سه مطلب بدین نحو است:


اول آنکه می گوید: شیطان در آتش جهنم معذّب خواهد شد و حال آنکه شیطان خود از آتش خلق شده. چگونه ممکن است آتش او را معذب نماید؟

 
دوم آنکه می گوید: خدا رانتوان دید. حال آنکه چیزی که موجود است باید دیده شود. پس خدا را با چشم می توان دید. 


سوم آنکه می گوید: مکلف، مسئولِ فعل خود است. چون خودش اعمال را به جا می آورد. حال آن که تصور و شواهد بر خلاف این است.

یعنی عملی که از بنده سر می زند از جانب خداست و ربطی به بنده ندارد .

چون ابوحنیفه این مطالب را گفت بهلول کلوخی از زمین برداشت و به طرف ابوحنیفه پرتاب نمود که از قضا آن کلوخ به پیشانی ابوحنیفه خورد

و او را سخت ناراحت نمود.

و سپس بهلول فرار کرد. 

شاگردان ابوحنیفه در پیِ او دویده و او را گرفتند و او را نزد خلیفه بردند و جریان را به او گفتند.

بهلول جواب داد ابوحنیفه را حاضر نمایید تا جواب او را بدهم . 

چون ابوحنیفه حاضر شد، بهلول به او گفت: از من چه ستمی به تو رسیده؟

ابو حنیفه گفت: کلوخی به پیشانی من زده ای و پیشانی و سر من درد گرفت. 

بهلول گفت درد را می توانی به من نشان دهی؟

ابوحنیفه گفت: مگر می شود درد را نشان داد؟

بهلول جواب داد:

تو خود بر امام صادق (ع) اعتراض می نمودی و می گفتی چه معنی دارد خدای تعالی وجود داشته باشد و او را نتوان دید؟

و دیگر آن که تو در دعوی خود کاذب و دروغگویی که می گویی کلوخ سر تو را به درد آورد. زیرا کلوخ ازجنس خاک است و تو هم از خاک

آفریده شده ای. پس چگونه از هم جنس خود اذیّت می شوی؟ 

و مطلب سوم، خود گفتی که افعال بندگان از جانب خداست. پس چگونه می توانی مرا مقصر کنی و مرا پیش خلیفه آوری و از من شکایت کنی و

ادعای قصاص نمایی؟

ابوحنیفه چون سخن معقول بهلول را شنید، شرمنده و خجل شده و از مجلس خلیفه بیرون رفت.

وبلاگ رضوان